آغا محمدخان قاجار

آغا محمدخان قاجار

تصویری که از آغا محمدخان در حافظه ی تاریخی ما ایرانیان وجود دارد یک شخصیتی دیکتاتور،خونریز،مستبد،خشن،خسیس،حیله گر،جاه طلب و ... میباشد اما چقدر از این دیدگاه درست است؟ آیا واقعا آغا محمدخان یک چنین شخصیتی بود؟آیا ممکن است یک همچنین شخصیتی بیاید و قدرت را بدست بگیرد ولی هیچ کس معترضش نشود؟برای پاسخ همه ی این سوالات و شاید مقداری هم بیشتر چاره ای نداریم جز این که به تاریخ برگردیم.
آغا محمد خان قاجار درسال 1120 چشم به جهان گشود کودک که بود پدرش(محمدحسن خان قاجار) در جنگ قدرت در ایران از عادل شاه افشار شکست خورد به دنبال این شکست  به دستور عادل شاه آغامحمد خان را اسیر و سپس اخته (خواجه) کردند.
در آن زمان کسی که خواجه می شد عملا دیگر یک مهره ی سوخته در جامعه به حساب می آمد و باید تا آخر عمر یا در یک حرمسرایی کار می کرد یا با کارهای سبک عمرش را به پایان می رساند. نه می توانست تشکیل خانواده بدهد نه صاحب فرزندی شود نه در جمع مردان زیاد بنشیند از لحاظ فیزیکی هم آغامحمدخان نه ریش داشت نه جثه اش شبیه یک مرد بود،صدایش بیشتر از مرد شبیه به زنان نازک بود و در یک کلام بیشتر صفات ظاهری مرد بودن را نداشت.
به همین خاطر آغا محمد خان عقده و کینه ی عجیبی نسبت به کسانی که با یک چشم دیگر بهش نگاه میکردند داشت و در تاریخ آمده است که کسانی که به صورت او مدت طولانی زل میزدند در دم حکم اعدامشان را صادر می کرد.
 وی در خردسالی در دربار کریم خان زند به عنوان اسیر بود تا این که کریم خان از دنیا رفت،با درگذشت پادشاه،آغامحمدخان از دربار زندیان در اصفهان گریخته و زود خودش را به مازندران(گرگان) می رساند و با نبوغ سیاسی اختلاف دیرینه مابین دو طایفه قاجار(آشاغی باش و یوخاری باش) را حل کرده و قبیله قاجار را متحد می کند. با این اتحاد، آغا محمدخان شروع به لشکر کشی به انواع اقسام نقاط ایران(خراسان،کرمان،اصفهان،تبریز،تهران،شیراز و ...) میکند و وارد یک سری جنگ های طولانی با دیگر خوانین و قبایلی که ادعای سلطنت یا خودمختاری داشتند می شود.
او بعد از پیروزی های پی در پی و سرکوب بقایای ایل زند و افشار و دیگر مدعیان موفق شد دوباره ایران را یکپارچه کند و تمام نقاط از دست رفته و ایالات و استان هایی که خودمختاری میکردند یا خواهان جدایی بودند را به ایران برگرداند.
بعد از این که خیالش از ایران و تجزیه طلبان آسوده شد. آغامحمدخان عازم تفلیس و قفقاز (آذربایجان . ارمنستان و گرجستان امروزی )می شود که مدت ها بود رسما از ایران جدا شده بودند.نحوه ی لشکرکشی و خلع سلاح آن ها هم کم و بیش مشابه ایران بود. با این که آغا محمدخان موفق شده و در جنگ ها پیروز شد و توانست آن قسمت های جدا شده را دوباره به قلمرو ایران اضافه کند ولی چنان قتل و غارتی را در آن مناطق کرد که فکر دوباره پیوستن به ایران برای همیشه درمیان مردم قفقاز یا تفلیس رخت بربست.
بعد از فتح این مناطق آغامحمد خان به مرکز جدید ایل خود برگشته ویک دوره ی کوتاهی را آسوده سپری می کند این مرکز جدید ایل قاجار یک روستایی بود در دامنه های البرز که آغا محمدخان مدت هاست قشون خود را در آنجا متمرکز کرده و تقریبا از آن منطقه به ایران حکم میراند. ما امروزه این روستا یا مرکز را در تاریخ به نام تهران می شناسیم که بعد ها تبدیل میشود به پایتخت سلسله قاجاریه و سپس پایتخت ایران.
اغا محمدخان بعد از سپری کردن یک مدت کوتاه و آرام این بار یک قدم فراتر رفته و عازم هرات و قندهار میشود تا با ضرب شمشیر آن مناطق را نیز عضوی از قلمرو ایران کند .در خراسان بود که خبر می رسد در قفقاز دوباره حال و هوای خودمختاری به راه افتاده،اغامحمدخان بی درنگ از راه گیلان و مازندران عازم قفقازمیشود ولی در مسیر توسط دو تن از مستخدمینش شبانه به قتل میرسد.
از خصوصیات شخصی آغامحمد خان میتوان به نبوغ نظامی،دیسیپلین، مهارت در شمشیرزنی، سوارکاری، بی رحمی، کینه توزی، جاه طلبی، ساده زیستی، اهل ادبیات، عاشق شکار، به شدت دیندار، نماز شبخوان و... اشاره کرد. از نکات برجسته ی اغامحمد خان که در پیروزی هایش بی تاثیر نبود میتوان به توان لجستیکی اش اشاره کرد. لشکریان خود را با سرعتی بی نظیر از یک مکان به مکانی دیگر منتقل می کرد و با سرعت تمام خود را به میدان نبرد می رساند.دشمنان چون انتظار رسیدن اغامحمدخان را به این زودی نداشتند غالبا غافلگیر می شدند.
آغا محمد خان نه کاخی داشت نه قصری نه حرمسرایی مجلل بلکه تنها مأمنش چادر پارچه ای در اردوگاه لشکریانش بود. شایان ذکر است که ایشان در هر وعده ی غذایی یک نوع غذا میخورد خودش شخصا به تمرینات لشکریان سر می کشید زین و نعل اسب هارا کنترل می کرد و جیره و مایحتاج نظامیان را به موقع میرساند وبه طور خلاصه از یک دیسیپلین نظامی برخوردار بود.
به عنوان سخن آخر،درست است که خشونت و قتل و غارت و جنگ افروزی ها و تپه های تخم چشمی در کرمان و زنده زنده به دریا انداختن کشیشان مسیحی و مثل آب خوردن حکم اعدام صادر کردن ها و...همگی جزو کارهای آغامحمد خان بود و همگی محکوم هستند. ولی اگر ما بخواهیم منصفانه به تاریخ و به خصوص قرن 18 ام نگاه کنیم  کوچکترین اثری از دموکراسی و مردم سالاری،حاکمیت قانون، پارلمان نه در ایران بلکه در دنیا نبود. درست است که کریم خان قبل از اغامحمد خان پادشاه ایران بود ولی در واقع ایران در آن زمان خلاصه می شد در مناطق جنوبی تحت سیطره زندیان.در خراسان والیان افشار و در شمال قاجار ها و در زنجان تبریز کرمانشاه آذربایجان و... قبایلی نظر شاهسون ها،بختیاری ها،چهارلنگه ها،دشمن زیاری ها،دره شوری ها و.... بودند که قدرت اصلی را در دست داشتند. بنابراین هر کسی که میخواست  آن ایران از هم پاشیده را دوباره یکپارچه کند و استقلال را برگرانده و از خزر تا خلیج فارس را زیر یک بیرق  جمع کند مثل دیگر پادشاه ها نظیر(نادرشاه افشار،ملکشاه سلجوقی،سلطان محمود غزنوی،آلپ ارسلان و...) چاره ای به جز لشکرکشی و اعمال زور با ضرب شمشیر نداشت.سخن درست آن است که این ایرانی که ما امروزه آن را به یکپارچگی می شناسیم و متشکل از 31 استان بزرگ و کوچک است مرهون ضرب شمشیر آغا محمد خان قاجار است. 


تحقیق و گردآوری:گروه کارشناسی ایران سکه

خرداد 1401

WWW.IRSEKKEH.COM