کودتای سوم اسفند
در مورد کودتای سوم اسفند 1299 اسناد و مدارک زیادی وجود ندارد و ما باید مثل یک پازل، قطعات مختلف را کنار هم قرار داده و به یک نتیجه کامل برسیم. در ابتدا باید گفت که کل ماجرای کودتا یک برنامهریزی دقیق و پیچیده نبود. نه کودتا ، نه روی کار آمدن رضاخان و نه تشکیل سلسله پهلوی ارتباط چندانی با دولت بریتانیا پیدا نمیکند. اگر واقعاً مقامات مستقر در لندن کودتا را طراحی کرده بودند ، در مورد آن مکاتبات زیادی صورت میگرفت. کما اینکه در دیگر موارد مداخله انگلستان در امور ایران به مراسلات مربوطه دسترسی کامل داریم. مراد ما این است که در مورد سیاست های انگلستان در ایران ، هرقدر هم که آن سیاستها تجاوزکارانه ، مداخلهجویانه و ظالمانه بود باز هم مکاتبات انجام میگرفت. پس نتیجه میگیریم که اگر دولت انگلستان واقعاً کودتا و به قدرت رسیدن رضاخان و نهایتاً کنار گذاردن قاجاریه و تشکیل سلسله پهلوی را طراحی کرده بود ، در آن صورت باید همانند دیگر طرحها و سیاست های این کشور حجم قابل توجهی از سند و مدرک در شکل مکاتبات رد و بدل شده میان مقامات بریتانیا در لندن و سفارت در تهران موجود بود ، در حالی که در عمل یک خط از چنین مکاتباتی وجود ندارد.
دومین موردی که ما باید به آن اشاره کنیم اوضاع و احوال سیاسی اجتماعی ایران در سال های منتهی به کودتا است. در واقع در بسیاری از تحلیل های تاریخی امروزمان نه اشاره ای به پیشینه رضاخان از زمان تولدش تا پیوستن به لشکر قزاق و 30 سال بعدی زندگی وی میشود و نه سخنی از وضعیت انگلیسیها در شمال ایران و درگیری آنها با جنگلیها به میان میآید. حتی از مسائلی همچون جنگ جهانی اول و آثار و تبعات آن بر اوضاع و احوال کشور ، انقلاب اکتبر و تأثیرات آن، تعاملات میان انقلابیون بلشویک یا نهضت جنگل ، شرایط لشکر قزاق و بسیاری از موارد دیگر نیز سخنی گفته نمیشود.

در نیمه دوم سال 1299 ، همگان ، اعم از سیاسیون و غیر سیاسیون ، وابسته به دربار یا بیرون از هرم قدرت ، تجار و اصناف ، روحانیون ، نویسندگان ، روشنفکران و ملیون ، حتی بسیاری از مردم عادی به این نتیجه رسیده بودند که تنها راه برون رفت از آن وضعیت روی کار آمدن یک دولت نیرومند در پایتخت است. این دیدگاه حتی در میان ایرانیان خارج از کشور نیز رواج داشت. از طرفی هم چرخ اقتصاد در نتیجه ناامنی عملاً از حرکت باز ایستاده بود. بنابراین جدای از ملاحظات سیاسی ، اقتصاد کشور هم به راه حلی نیاز داشت.
در این بین مجادله پیرامون قرارداد 1919 همچنان میان نورمن و کرزن ادامه مییافت. کار به جایی میرسد که حتی در نیمه دوم سال 1299 کرزن در پذیرش چهرههای جدید برای تشکیل دولت تنها شرطش را قول همکاری آنان در جهت به اجرا در آوردن آن معاهده میگذارد. در این میان فردی جدید به مجموعه تصمیم گیرنده انگلستان در ایران اضافه میشود. این شخص یعنی سرهنگ « ادموند ایرون ساید » که تا حال نقشی در سیاست انگلستان در ایران نداشته است ، فرمانده جدید قوای نظامی بریتانیا در ایران است. وی در ابتدا یک مأموریت نظامی در ایران داشت و آن خارج کردن 6000 نیروی ارتش انگلستان از شمال کشور و انتقال آنان به عراق بود. آیرون ساید در اواسط مهر 1299 جایگزین فرمانده قبلی ژنرال « چمپیون » میشود و پنج ماه بعد هم مأموریتش را با موفقیت کامل به اتمام میرساند. او در طی این پنج ماه در یک اتفاق با رضاخان و لشکر قزاق در محل استقرارشان در بیرون از قزوین آشنا میشود؛ یک آشنایی که آثار و تبعات مهمی به بار میآورد.
اصلیترین و مهمترین نقش وی آن بود که عملاً رضاخان و لشکر قزاق را به سمت رفتن به تهران و انجام کودتا هل داد. مهمترین دلیل این بود که کشور ایران برای پیشرفت نیاز به روی کار آمدن یک حکومت مرکزی داشت. خود آیرون ساید درباره رضاخان اینگونه نوشته است :
« خدمت من در ایران زیاد طول نکشید و نمیتوانم ادعا کنم که درباره این کشور اطلاعات عمیقی به دست آوردهام. ایران دارای یک رهبر و پادشاه بود اما شاه جوان ایران ، تنبل ، پولپرست و بزدل بود. او همیشه از جانش میترسید و هیچ پایبندی به خاک کشورش و علاقهای به مردمش نداشت. در آن سرزمین من تنها یک مرد را دیدم که توانایی رهبری آن ملت را داشت. او رضاخان بود. مردی که عنان اختیار تنها نیروی نظامی موثر کشور را در دست داشت. آیا شاه ایران آنقدر عاقل بود که به این مرد اعتماد کند؟ »
آیرون ساید در ملاقات هایش با احمدشاه ، سردار همایون و سایر بزرگان ایران سرخورده تر و ناامیدتر میشد و بیشتر و بیشتر به این نتیجه میرسید که راه چاره تشکیل یک دولت نیرومند توسط نظامیان است. او همچنین در بازدید از لشکر قزاق در قزوین متوجه می شود که یکی از گردانها به مراتب در وضعیتی بهتر ، منضبط تر ، آموزشدیده تر و با دیسیپلین تر از مابقی است. با بررسی های بیشتر متوجه میشود که نام فرمانده آن گردان رضاخان است و بسیار شجاع و رشید میباشد و در میان افسران و نیروهای تحت آموزش ، محبوبیت زیادی دارد.
آنچه که بیشتر آیرون ساید را تحت تأثیر قرار داد این نکته بود که متوجه شد رضاخان هم مثل برخی دیگر از نیروهای لشکر قزاق به مالاریا دچار است ولی علیرغم تب و لرز حاضر نشده که به مرخصی استعلاجی برود.
هرقدر که زمستان رو به انتها میرفت ، آیرون ساید علم و اطلاعات بیشتری از وضعیت ایران پیدا میکرد و در ارزیابی های اولیه اش مصممتر میشد.
از طرفی هم رضاخان خود به دنبال حرکت نظامی بود و آیرون ساید که این امر را میدانست نهتنها جلوی او را نگرفت ، بلکه او را تشویق هم کرد. آخرین جملهی آیرون ساید در پایان روزی که فردایش به سمت بغداد حرکت میکرد و علیالقاعده دیگر به ایران باز نمیگشت ، این بود که « ایران در روزهای دشواری که پیش رو دارد نیازمند یک رهبر است و این مرد (رضاخان) بیتردید آدم بسیار باارزشی است.»

سید ضیاءالدین طباطبایی به عنوان دومین ضلع کودتا در سوم اسفند 1299 تازه سی و چند ساله بود. قرارداد 1919 نقطه عطفی در زندگی سیاسی سید ضیاء به حساب میآید. او از جمله شخصیت هایی بود که با تمام وجود به دفاع از آن قرارداد برخاست. احتمالا جدای از آنگلوفیل بودن ، او نیز به مانند شمار دیگری از رجال سیاسی آن زمان تنها راه نجات کشور را کمک انگلستان میدانست.
از پاییز 1299 نورمن نیز کم کم به این جمعبندی رسید که دیگر کار از دست امثال وثوقالدوله ، پیرنیا ، صمصام الدوله یا سپهدار خارج شده است. وی معتقد بود که ایران به یک رئیس الوزرای مرتجع اما نیرومند نیاز دارد که با قدرت همه جا را به خط کند. او در ابتدا سید ضیاء را جدی نمیگرفت ولی به تدریج فکر کرد شاید این مرد جوان بتواند چنین نقشی را بر عهده بگیرد.
در تهران کم کم همه چیز برای کودتا فراهم میشد. زمینه های سیاسی و اجتماعی به اندازه کافی آماده به نظر میرسید ، هم چهره مرتجع مقتدر مورد نظر نورمن سرانجام مشخص شده بود ، هم آیرون ساید لشکر قزاق را نونوار و مهیای حرکت به سمت تهران کرده بود و هم سپهدار پس از یکی دو ماه که موفق به تشکیل کابینه نشد ناکارآمدی خود را نشان داده بود.
بعد از گفت و گو های بسیار بین سید ضیاالدین طباطبایی و رضا خان میرپنج و سرگرد مسعودخان کیهان نیرو های قزاق روز 25 بهمن ماه 1299 ازقزوین به سمت تهران حرکت کردند. روز سوم اسفند 1299 تهران به تصرف نیروهای قزاق درآمده بود. قزاق ها بدون هیچ مقاومتی و فقط با یک زد و خوردی کوچک وارد تهران شدند و چند مکان از جاهای استراتژیک را به تصرف خود در آورند. علی رغم اینکه در هر کودتا شخص حاکم برکنار و نفر دیگری بر جای او به تخت می نشیند، در این کودتا چنین اتفاقی نیافتاد.
مردم صبح سوم اسفند وقتی از خانه هایشان بیرون می آمدند بر در و دیوار های شهر اعلانی دیدند که بر روی آن با تیتر بزرگ نوشته بود: «حکم میکنم».
این در واقع اعلامیه کودتاگران بود که نظم و دیسیپلینی را می خواستند در پایتخت حاکم کنند. با وقوع این رخداد، احمد شاه طی یک حکمی خواسته های کودتاچیان را پذیرفته و موافقت کامل خود را با نخست وزیری سید ضیا و وزیر جنگ شدن رضا خان پذیرفت. در واقع این کودتا یکی از نقاط عطف تاریخ ایران بود که بعد از آن دیگر هیچ چیز به مانند قبل و گذشته برنگشته و تحولات سرعت گرفته و سپهر سیاسی ایران شاهد ایجاد یک نظم نوینی شد.
تحقیق و گردآوری: گروه کارشناسی ایران سکه
فروردین 1402
پرسش کاربران